دکترا بخوانیم یا نه !

دکترا بخوانیم یا نه !

محمد رضا شعبانعلی:

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

آموزش های نگارش پایان نامه

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

 

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز٫ چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.

——————————————————————————————————

مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».

——————————————————————————————————-

اما حالا دلایل من:

– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.

در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص

«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»

تز بنویسم!!!!

شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…

– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…

– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.

– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.

خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.

من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

یا شبیه…

.

در این باره بخوانید :

استراتژی تصمیم گیری درباره ادامه تحصیل

.

.

‫۹ دیدگاه ها

  1. من کاملا باشما دوست عزیز مخالفم
    زگهوار تا گور دانش بجو
    دانشگاه رفتن که برای کار پیدا کردن نیست
    برای باز شدن فکر
    که بتونی ذهن پلمپ شدتتو باز کنی
    من که خودم الان ارشد دارم
    دارم برای دکترا میخونم انشالله قبول میشم تواین دنیا انسان چقدر زنده هستش
    خورشید آب خاک تمام تلاششانو میکنن یه گل یه درخت زیبا به یادرگار بزارن
    اون وقت چرا ما از خودمان یه یادگاری خوب که بشه تقلید کنند بجا نزاریم
    در۲۴ساعت همه کار میشه کرد
    شما تبدیلش کن به ۳ تا ۸ساعت ببین چی میشه
    هر انسانی مسئول عمل خودشه
    ای کاش دنیا هرکسی به اندازه عملش حرف میزد دنیا چه سکوتی فرا میگرفت مخصوصا ایران
    تو این دنیا چیزی که من متوجه شدم شما هرچی بخوای با سعی تلاش حتما بهش میرسی
    شما فقط باید بخوایی
    شما برو ۶۰۰۰ شکل های برف هارو نگاه کن متوجه عظمت وبزرگی خدا میشه
    با توکل به خدا تلاش خودمون همه چیز میشه
    بعضی وقت ها باید ترسید از چیزهای که فکر میکنم میدونیم درسته ولی اشتبا هستن

    راه عوضی رفتن با عوضی راه رفتن خیلی فرق داره

    با پای خود رفتیم و هی گفتیم تقدیر/در گِل نشستیم و به خود بستیم زنجیر/تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم/یک عمر در پرواز خود کردیم تاخیر/تا راحتِ وِجدانمان بر هم نریزد/هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر/از ماست هر ظلمی که در هر لحظه بر ماست/این است رمز نهضت و آغاز تغییر

    دلیل موفقیت کشورهای موفقیت اینکه
    انشالله ماشالله ویا برو فردا بیا ندارن

    اون کاری که بهشون محول میشه حتما درست انجام میده
    شما ساعت در نظر بگیر
    هرچیزی سرجای خودشه حتی یک چرخدنده خیلی ریز
    دوستان عزیز
    درس خوندن باعث میشه فکرت باز بشه در اون زمینه که تحصیل میکنی متخصص بشی صاحب نظر بشی
    حتما ایده به ذهن شما میرسه که کسی انجام نداده باشه

    خوشبختانه درحال حاضر تو ایران هروز یه اختراع جدید در همه زمینه ها داره دیده میشه
    اگر قرار باشه بشینی دست رو دست بزاری کاری درست نمیشه
    باید از خودمون شروع کنیم که متخصص کار خودمون باشیم
    هر انسانی یک کتاب زندگی داره چقدر خوبه که تو کتاب زندگی ما یه اختراع یک کتاب و خیلی کارهای تاثیر گذار باشه وقتی کتابمون صحفات تش تموم شده هم خودت هم خدا هم دنیا ازت راضی باشی

    یک نمونه پروفسور سمیعی
    یاحق

  2. سلام
    حرفای خوبی زدید” خود من لیسانس مهندسی نفت دارم و با تایید این حرف شما که میگید کارشناس هیچی نیستم و فقط یه مدرک کاغذی دستم بود {که پیرو حرف شما که جمع بستید با تقلب و آدامس خوردن سرکلاس اون مدرک بدست اومد {یک موضوع جالب پیرو این حرف این هست که علاوه بر متخصص خارج شدن از دانشگاه معرفت و شعور هم بدست میاد که صد البته اونایی که آدامس میخورن سرکلاس بدست نمیارن} } هیچ جایی نبود که منا به عنوان نیرو قبول کنند تا تخصصی یا تجربه ای پیدا کنم و بخوام در مقاطع بالاتر اون تخصص رو ادامه بدم به ناچار ادامه تحصیل دادم شاید در مقطع بعدی موفقیتی پیدا کنم چه علمی چه عملی ولی بعد از اون هم هیچ اتفاقی نیفتاد .نه ارگانی پشتیانی میکنه نیروهای تحصیل کرده را نه خود شخص میتونه به صورت آزاد کاری بکنه {چون هزینه های زیاد رو میطلبه اینکار} این بحثا با دلایل شما قابل قبول نبود و هرکس میتونه دلیل شخصی خودش برای ادامه تحصیل را داشته باشه.

  3. سلام با آرزوی موفقیت
    یه تنا قض در متن بالا بود چه جوری سال ۸۴ کارشناسی گرفتی ۲ سال کنکور ارشد شرکت کردی و نرفتی وسال ۸۶ با معدل بالا از دانشگاه با ارشد فارغ التحصیل شدی؟ ………………

    1. سال ۸۰ لیسانس گرفته!!! تا ۸۴ که رفته ارشد هی پاسخگوی عدم ارشد گرفتنش بوده

  4. با سلام و ارزوی موفقیت روز افزون
    من وقتی لیسانس میخوندم، نا امید از اینکه شغلی نیست، چشم امید به ارشد داشتیم
    بلکه با ارشد کار گیر بیاریم و همه هم میگفتن اگه ارشد قبول شی دیگه تمومه
    وقی اومدم ارشد دیدم کورسویی که در لیسانس بود تو ارشد از اون هم خبری نیست
    و باز شعار همیشگی بهم میرسید که اگه دکتری بخونی زندگیت تامینه
    ولی معتقدم ادم از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه
    جامعه ما مرد کار میخواد البته با دانش
    الانم خدا رو شکر در کاری که اصلا با رشتم مربوط نیست خیلی با انگیزه ترم و به نظرم مزه واقعی موفقیت رو در اینجا حس می کنم نه در گذراندن بی دلیل بهترین دوران عمر بر روی صندلی های کلاس ارشد و دکتری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا